این بار در سرزمین معرفت ، به میهمانی اهل دلی می رویم که ساده بود و رمزآلود ، همیشه با همه بود و تنها بود. مردی از جنس ملکوت ، مردی از تبار نور ، با ما همراه باشید در سیر این کوچه سلوک.
... و امروز 13 ذی الحجه سال 1285 ه.ق است . صدای گریه کودک که بلند می شود ، لبخند شادی بر لبان نزدیکان شکوفا می شود ... و اینک او پا به این دنیا می گذارد تا به نور وجودش ، زمینیان ، آسمانی شوند و به نفس مسیحیایی اش ، خاکیان ، افلاکی .
او را علی نام نهادند ، باشد که مهر علی پوید و راه علی جوید .
وی از سن نوجوانی ، تحت تربیت والد گرامی ، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارش می باشد و بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شد ، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلایی به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از بارزترین شاگردان ملا حسین قلی همدانی بودند .
دل دردمند عاشق زمحبت تو خون شد
نه کشی به تیغ هجرت ، نه به وصل می رسانی
این احوال مردی است عظیم که چهل سال درد طلب و عشق ، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود ، بسان پرنده ای گرفتار قفس ، خود را به در و دیوار می کوبید تا راه نجات یابد .
به هر جا سر می زد و از هر کس ، نشان از آن معشوق بی نشان می جویید تا بلکه شاهد مقصود را بیابد .اما ناامید نمی شد ، می دانست که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست . او اطمینان داشت که باز نشدن در روحانیت ، نه از ناحیه ی بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در ، بی موقع باز شود صدی صد خام از کار درآید .
و شاید معشوق می خواهد از او کامل ترین ها را بسازد و برای همین دیر نقاب از چهره می گشاید . و او با این همه ، گله ای نداشت که همه را همان وظیفه اش می دانست . آنچه برای او سخت می نمود ، صبر بر آتش فراق بود .
راستی که او کوه عظمت و بزرگی است ، کسی که چهل سال پشت در بماند ، در بزند و جز خدا نخواهد ، راستی که کوه عظمت است . و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به آن محبوب و معبود ازل ثابت کرده ، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و می گوید : « اگر به جستجوی آب ، زمین را کندی ، نباید خسته و ناامید شوی . اگر وقتش باشد به آب می رسی وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آب برایت فوران می کند»
و خود چون استقامت دارد ، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود . آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را در حرمین شریفین امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به جا می آورد . شبی که در حرم حضرت ابوالفضل (ع) مشغول نماز مغرب بود ، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت به طور کلی عوض شد ، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است ... آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده می شود و او غرق در تحیرّ که :
این جان ، جان افزاست این
یا جنّت المأوی است این
ساقی خوب ماست این ،
یا باده جانی است این
آیت الله بهجت نقل می کنند : « یک شب آمدیم صحن ، دیدیم آیت الله قاضی به نماز جماعت مشغولند و از سرشان نوری بالا می رود که تمام صحن را روشن کرده است . ما خوشحال شدیم که ایشان بالاخره قبول کردند که نماز جماعت اقامه کنند . بعد از نماز خدمتشان رفتیم و گفتیم آقا الحمدلله ، آقا خندیدند و چیزی نگفتند . بعد با رفقا آمدیم منزل آقای قاضی و دیدیم که ایشان در همان منزلشان بودند و مشغول اقامه نماز.
آیت الله فاطمی نیا می فرمودند : « در نجف اشرف شخصی بود به نام قاسم که به فسق و فجور شهرت داشت ، ولی با تمام این اوصاف ارادت و محبّت خاصی نسبت به مرحوم قاضی داشت ... ایشان هم ، وی را مشفقانه نصیحت می کرد . ولی متأ سفانه او به حرف ها عنایت نداشت . تا اینکه یک بار به ایشان فرمود : امشب حتماً برای خواندن نماز شب بیدار شو . قاسم گفت : آقا ! من اولاً تا دیروقت در قهوه خانه به سر می برم و دیگر نمی توانم نیمه های شب بلند شود . ثانیاً من اصلاً نماز نمی خوانم و شما به من سفارش نماز شب می کنید. مرحوم قاضی به وی فرمودند : نگران نباش ! هر ساعت که نیت کنی تو را از خواب بیدار خواهم کرد . قاسم در ساعت معهود با حالتی عجیب از خواب بیدار می شود و به قصد گرفتن وضو به حیاط منزل می رود و وقتی چشمش به آب می افتد ، انقلاب و تحوّل عجیبی در او بوجود می آید . و همین قاسم که به فسق و فجور معروف بود از عباد و زهاد نجف می گردد و کار او به جایی می رسد که مردم ، باقیمانده چای وی را به عنوان شفا می خوردند.»
دخترش در مورد ایشان چنین می گوید : « پدر ما خودش را خیلی پایین می دانست و وقتی شاگردانش می آمدند ، می گفتند : من خوشم نمی آید بگویید من شاگرد فلانی هستم . در مجالسی که در منزل می گرفتند ، بالای مجلس نمی نشستند و می گفتند آن جا ، جای مهمانان است ، و وقتی با شاگردانشان راه مکی رفتند ، پدرم عقب همه آنها راه می رفت و هر چه می گفتند : آقا شما جلو باشید ، می گفتند : نه من عقب می آیم ، شما جلو بروید .»
و سیره او ، نهی شاگردان از کرامات بود و به شاگردانش نیز هم ، همین توصیه را می کند که : « شما نمی خواهد چیزی از خودتان بروز دهید ، بگذارید اگر دیگران شما را می شناسند ، از رفتار و اعمالتان بشناسند.»
آری ! شاگردان نیز به پیروی از استاد ، کشف و کرامتی از خود به جای نمی گذارند و حتی از آن ها مکتوبی که بیانگر کشف و کراماتشان باشد ، باقی نمی ماند . هر چند که انسان های بسیار بزرگ و صاحب مقامی بودند .
و این توصیه استاد است که :
« در حال نماز یا ذکر و عبادت ، در برابر زیبایی مطلق و جمال جمیل الهی ، هر چه دیدید و شنیدید شما را مشغول نکند و مبادا که به بهانه بهشت ، از بهشت آفرین غافل شوید .»
برای تربیت شاگردان هم از روش اربعینی یا چله ، هم دستور خوراکی و حیوانی استفاده می کرد ، و هم معاشرت با استاد و شرکت در جلسات را مؤثر می دانست ، می گفت: « سالک ، باید با حربه ذکر ، نفی خواطر کند . یعنی برای این که در ذهنش خطور نکند ، متذکر به ذکر خدا و توجه به یکی از اسمائالله کند و بدین وسیله با وجود ذکر ، مجالی برای خاطر نخواهد بود . و نفی خواطر خود به خود به تبع ذکر خواهد بود.»
از آیت الله نجابت نیز نقل شده است : « در ایام نوروز با چند تن از دوستان به زیارت مرقد آیت الله قاضی می رفتیم . یکی از ما خطاب به روح آن جناب عرض کرد : نوروز است و ما از شما عیدی می خواهیم . ناگهان در همان بیداری مشاهده کردیم که جسم آیت الله قاضی با عمامه و عبا و ابریقی از گلاب بیرون آمد و بر کف دست ما از آن گلاب ریخت و فرمود : من از خدا خواسته ام جسمم در برزخ در اختیار خودم باشد .
از استاد فاطمی نیا نقل شده که فرمودند : « هنوز هم مرحوم قاضی به خانه شاگرد شاگردانش می آید و به آنان دستورات سلوکی می دهد.»
و راستی معشوق قاضی مگر چه تفاوتی با معشوق ما دارد ؟
او کیست که قاضی ، دنیا و آخرت را به نگاهش فروخته است و به کدام جلوه ، برایش طنّازی و جلوه گری نموده و دلش را ربوده که می خواهد برزخ هم که می رود ، تنها همین لذت را بچشد ؟
از آخرت دل به نعیم بی زوالش نمی بندد و سر به خاک ساییدن مقابل معبود را بر همه نعمات ترجیح می دهد . همان نماز را ، همان سجده را ، همان عبودیت را و نه ربوبیت را .
عشق معشوق مگر با وجودش چه می کند که خواب و خوراک را از او می رباید و سرگردانی را نصیبش می کند و این آتش خاموش نمی شود تا به وصال منتهی شود.
و راستی چرا برای ما نه ! چرا ما نتوانیم امثال نماز قاضی ، شبهای قاضی ، گریه های قاضی و قنوت های وی را تجربه کنیم ، مگر معشوق ما ، همان معشوق او نیست !
در جهان شاهدی و ما فارغ در قدح جرعه ای و ما هوشیار
باید رفت که چاره ای جز این نیست . منتها آن کس که عاشق بمیرد ، حیات جاوید می یابد .
گر نروی به سوی او ، راست بگو کجا روی هر طرفی که بنگری ملک وی است و کوی او
منبع :عطش،مؤلف:هیأت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس،انتشارات شمس الشموس،بهار 1383.