هدیة دفتر فرهنگ و کانون قرآن وعترت
دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا
آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد،
آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه قلب عوض می کند،
آنکه کودک عفاف را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد،
روزی هم پشت دیوار ندامت، اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، و در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت.
ولی..... گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!
پیام زن باحجاب
وقتی زن با حجاب، با وقار و متین ، گام بر میدارد و بدون ناز و عشوه سخن میگوید در حقیقت با عمل خود پیام میدهد که من گل خوشبویی هستم که تنها به خانوادهام تعلق دارم. با چادرم که چون خاری است از گل وجودم محافظت میکنم و چشم ناپاکان را کور و آنان را در اهداف شیطانیشان ناامید میگردانم. با چادر و حجابم، غیرت شوهرم، پدر و برادرم را به نمایش میگذارم که پروانهوار بهدور گلشان میچرخند و آن را از دید نامحرمان حفظ میکنند. پوشش من نشان از دلی روشن، درونی پاک . ایمانی قوی میدهد.
میگوید: من اسیر نفس و مطیع شیطان و دچار کمبودهای دیگر نیستم. از هر بند و اسارتی آزاد گشتهام و در سایة ولایت الهی درآمدهام و همچون مروارید در چادر صدف گونهام جای گرفتهام.
هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که:
چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است.
چون باغ بی دیوار، ازآسیب مصون نیست
و میوه ومحصولی برای باغبان نمی ماند.
**********
از اول که جامة عفاف ، سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابة گناه بر آن بپاشد.
از اول نباید به پای بیگانه، اجازة ورود به مزرعة نجابت داد،
که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند.
( زکات زیبایی پاکدامنی است. حضرت علی (ع))
پیام زن بی حجاب به مردم جامعه
زن بی حجاب و بد حجاب با طرز پوشش و سخن و ناز و عشوه های خود ناخودآگاه می گوید :
من به ظاهر مسلمانم اما در عمل خیر. و به خدا و قیامت چندان اعتقادی ندارم. و ظاهرم گواه روشنی از باطنم است
به قول شاعر :از کوزه همان برون تراود که در اوست.
این قبیل زنان با حرکات تحریک آمیز خود اظهار می کنند که : شوهر و پدر و برادرشان نسبت به ناموس ، غیرت و مردانگی از خود نشان نمی دهند زیرا اگر غیور بودند ، اجازه نمی دادند آنها این گونه پا به محیط بیرون بگذارند
پیام این زنان آن است که من گلی خوشبو هستم که با آرایش و ناز و کرشمه همه از بویم استشمام می کنند و من با صرف وقت برای آرایش و زیبا سازی خود می خواهم دل های مردان هرزه را به خود متوجه سازم و با این کار مورد نظر آنها قرار گیرم و شهرتی به دست آورم و کمبود هائی را که در وجودم است جبران کنم زیرا می بینم بعضی از انسان ها مورد احترامند و از مقام و شخصیت بالائی برخوردار اند اما من به ناچار می خواهم با ناز وعشوه و حرکات شهوت انگیز مورد احترام قرار گیرم.
ولی افسوس در همان لحظه ای که مرد هرزه ای نگاهم می کند در خود احساس شخصیت و غرور کاذب می کنم ولی بعد دچار اضطراب و سر در گمی می شوم و تمام آن کمبود ها و عقده ها در وجودم نه تنها کم نمی شود بلکه شدت می یابد اگر نتوانستم کسی را شکار کنم و یا در اثر تقوی وغیرت ، جوانی، نگاهم نکرد برایم ناراحت کننده است بطوریکه می خواهم از درون فریاد برآورم
( برگرفته از: کتاب بهشت جوانان نوشته اسدالله محمدی نیا)