پروردگارا ببخش مرا.....
1- از اینکه اول هر کاری را با بسم الله آغاز نکردم.
2- از اینکه حسد ورزیدم.
3- از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا آن را نمی دانستم.
4- از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
5- از اینکه مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود حساب کردم.
6- از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
7- از اینکه آخرت را فراموش کردم.
8- از اینکه با صدای بلند خندیدم و سختی آخرت را فراموش کردم.
9- از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلوده کردم.
10- از اینکه در راه تو سستی و تنبلی کردم.
11- از اینکه برای دوستم آرزوی کفر کردم تا ایمانم نمایان تر شود.
12- از اینکه به کسی دروغ گفتم و آنجا که حق بود، راست نگفتم.
13- از اینکه در سطح پایین ترین فرد جامعه زندگی نکردم.
14- از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
15- از اینکه امامم را نشناختم ومحبت اورا در دل به وجود نیاوردم.
16- از اینکه دیگری را واداشتم تا به بزرگی من اعتراف کند.
17- از اینکه برای اقامه نماز شب بیدار نشدم.
18- از اینکه دیگران را به کسی خنداندم ، غافل از اینکه خود از همه خنده دارتر بودم.
19- از اینکه به ابدی بودن دنیا وتجملاتش فکر کردم.
20- از اینکه حق والدینم را ادا نکردم.
21- از اینکه همواره خشمم بر کظمم ( فرو بردن خشم) غلبه داشت.
22- از اینکه با تکبر و بدون سلام از پهلوی دوستم رد شدم با آنکه متوجهش شده بودم.
23-از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.
24-از اینکه شکمم سیر بود و به یاد گرسنگان نبودم.
25-از اینکه زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نه.
26-از اینکه شنیدن حرف حق برایم مشکل بود.
27-از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود.
28-از اینکه منتظر تعریف وتمجید دیگران بودم.
29- از اینکه نشان دادم کاره ای هستم.
30-از اینکه بر خود چیزی را پسندیدم ولی برای بنده ات آن را نپسندیدم.
31- از اینکه سعی داشتم کار بدم را در جضور جمعی توجیه کنم با اینکه می دانستم غلط است.
32-از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را در آوردم.
33-از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم مشکل تر از رسوا شدن در آخرت بود
34-از اینکه حق زیبائی ها را ادا نکردم.
35-از اینکه غیبت دوستم را کردم واز ته قلب خوشحال شدم.
36-از اینکه در نظراتم شک نکردم و فکر کردم هرچه می گویم صحیح است.
37- از اینکه پولی را بخشیدم و دلم می خواست از من تشکر کنند.
38-از اینکه به سر قراری که باید حاضر می شدم حضور پیدا نکردم.
39-از اینکه خلاف وعده ای که داده بودم عمل کردم و یا زیر قولم زدم.
40- از اینکه در سخنم مبالغه کردم و چیزی را بزرگتر از آنچه بود نمایان کردم.
41- از اینکه از گفتن مطالب غیر ضروری خودداری نکردم و پرحرفی نمودم.
42-از اینکه شکر نعمتت را بجا نیاوردم و دلم می خواست که زیباتر ، باهوش تر و ... بودم.
43-از اینکه بهداشت جمعی را رعایت نکردم.
44-از اینکه ملاک بزرگی را پول ، تحصیلات و... دانستم.
45-از اینکه خود را در برابر کسانی که دارای فقر مادی، بیسوادی و یا موقعیت پایین اجتماعی بودند برتر دانستم.
46-از اینکه جایی که باید امر به معروف و نهی از منکر می کردم آنجام ندادم.
47-از اینکه آزادی عمل یا استقلال فکری را از کسی گرفتم.
48-از اینکه کاری که باید فی سبیل الله می کردم، نفع و مصلحت شخصی و یا خیانت به دیگران را در نظر داشتم.
49- از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم.
50- از اینکه نماز را بی معنی خواندم و حضور قلب نداشتم.
51- از اینکه یک کار واجب را به خاطر یک کار مستحب رها کردم.
52-از اینکه غیبت دوستم را کردم و در صدد خوبی های او نبودم.
53-از اینکه دوستم را سرزنش بی جا کردم و اگر به جا بود در جمع، او را سرزنش کردم.
54-از اینکه فراموش کردم که بایدخدا گونه باشم بلکه دوست داشتم کاری را بکنم که شبیه دیگران بشوم.
55- از اینکه در صدد نبودم بین دو نفر صلح برقرار کنم بلکه از دعوا، قهر ونفاق آنها خوشحال می شدم.
56- از اینکه بر کوچگتران بزرگی کردم.
57- از اینکه در کار دیگری تجسس کردم، دوست داشتم از حرفها و اسرار آنها سر در بیاورم.
58- از اینکه از خودم تعریف کردم و یا سخنان نامربوط را برای دیگران توجیه کردم.
59- از اینکه در مقابل ضعیف تر از خودم متواضع ترین نبودم.
60- از اینکه موقع کتاب خواندن در این فکر بودم که دیگران مرا ستایش کنند و یا به دیگران بگویم که فلان کتاب را خوانده ام و در فکر یادگیری نبودم.
61- از اینکه حاضر نشدم بگویم نمی دانم حتی در لحظه ای که نادانیم بر ملا شد.
62-از اینکه شاید امروز آخرین روزعمرم باشد ، را در کارهایم دخالت ندادم.
63- از اینکه وقت کشی کردم.
64- از اینکه در حالی که کسی سخنی می گفت حرفش را قطع کردم.
65- از اینکه رعایت حجاب را تنها در حفظ مو از نامحرم دانستم وحجاب چشم و گوش و دست و پا را فراموش کردم.
66- از اینکه اسراف کردم واتقصاد ومیانه روی را رعایت نکرمدم.
67-از اینکه بدون اجازه به چیزی دست زدم و یا کاری را انجام دادم که مسوولش نبودم.
68-از اینکه در کاری که به من مربوط نبود دخالت کردم.
69- از اینکه به امانتی خیانت کردم.
70- از اینکه از خودت نا امید شدم و فکر کردم مشکلم را کسی دیگری می تواند حل کند( ان الله علی کل شی ئ قدیر).
71- از اینکه پوزش خواستن ومعذرت خواستن برایم مشکل بود و انجام ندادم.
72-از اینکه روزه خواری کردم اما کفاره آن را به جا نیاوردم.
73-از اینکه در روزه گرفتن به تقوای عام وتقوای خاص و تقوای خاص الخاص دست نیافتم.
74-از اینکه روزه را در چیزی نخوردن وننوشیدن دانستم، در حالی که همه اعضای بدن باید روزه باشد.
75-از اینکه کاری را عمدا کردم که دیگران ببینند و یا خواستم هدف کاری را وارونه جلوه دهم.
76-از اینکه بی دلیل خندیدم وکمتر سعی کردم جدی باشم.
77-از اینکه در حال سخن گفتن کسی بی اعتنا بودم.
78-از اینکه صدایم زدند اما خودم را به نشنیدن زدم .
79- از اینکه برای ارضاء نفس وغرورم آنقدر از کسی سوال کردم تا آنکه «نمی دانم » را از زبانش بیرون کشیدم.
80- از اینکه آنجا که باید چیزی را می گفتم لب فرو بستم وجایی که باید سکوت می کردم لب به سخن گفتن گشودم.
81- از اینکه حرفی را به کنایه، طعنه و یا زخم زبان گفتم.
82-از اینکه نسبت به موضوعی بی اطلاع بودم واز سوال کردن آن عار داشتم.
83-از اینکه جایی که حق با من نبود لجبازی نمودم.
84-از اینکه دستم را بر بنده ات بلند کردم و رحمان بودن تو را فراموش کردم.
85-از اینکه به غذا خوردن دیگران طوری نگاه کردم که گویی من روزی دهنده هستم نه تو.
86-از اینکه کسی خواست چیزی یادم بدهد، به شخصیت او نگاه کردم نه به سخن او.
87-از اینکه زود باور بودم یا حرفی را بدون دلیل پذیرفتم.
88-از اینکه کاری را با اخم و گرفتگی چهره انجام دادم، در حالی که می توانستم اصلا اخم نکنم.
89- از ا ینکه کاری را خودم می توانستم انجام بدهم و به دیگران گفتم که انجام دهند.
90- از اینکه کسی را از روی کینه ، نفرین کردم.
91- از اینکه چیزی را که به آن چندان احتیاج نداشتم از من خواستند، یادم آمد که شاید به آن احتیاج پیدا کنم و ندادم.
92- از اینکه وقتی کسی کار بدی کرده بود و خود ناراحت بود، آن را به رخش کشیدم.
93-از اینکه در مورد چیزی بیش از اندازه اصرار کردم.
94- از اینکه به برنامه ای که برای کارهای خود تنظیم کرده بودم، عمل نکردم.
95- از اینکه تعصب بی جا داشتم و می خواستم توجیه کننده اشتباهات دیگران باشم.
96- از اینکه از گذشته برای آینده استفاده نکردم وازاشتباهات خودم و یا دیگران عبرت نگرفتم.
97- از اینکه وقتی از کنار شخصی که به من نیازمند بود رد می شدم خود را به ندیدن زدم و رد شدم.
98- از اینکه با از دست دادن مادیات خیلی ناراحت بودم حتی بیشتر از موقعی که معنویات را از دست می دادم.
99- از اینکه هنر واستعدام را فی سبیل الله استفاده نکردم.
100-از اینکه وقتی از یک حکم خبر نداشتم بر آن ایراد نابجا گرفتم.
101- از اینکه دغدغه مسایل اجتماعی را نداشتم که برای رسیدن به الله باید از بین ناس گذشت.
102-از اینکه کاری را از روی شناخت وعلاقه انجام ندادم.
103-از اینکه برای هر کاری با همه مشورت کردم جز تو.
104-از اینکه « الم یعلم بان الله یری ، آیا نمی دانند که خدا آنها را می بیند» را در کارهایم از یاد بردم.
105-از اینکه در غم دیگران شریک نبودم.
106-از اینکه احساسم بر عقلم غلبه کرد.
107-از اینکه سخنی را که به درستی آن اطمینان نداشتم گفتم.
108- از اینکه وقتی خود را از انجام کاری و یا خوردن چیزی منع کردم، دیگران را هم از آن محروم می خواستم.
109- از اینکه حاضر نشدم خود را به زحمت بیاندازم تا دیگری در آسایش باشد( ایثار نمایم).
110- از اینکه رعایت حقوق شخص غایب را نکردم وعادل نبودم.
111-از اینکه در داوری ها به جای اینکه بسنجم حق با کیست به جانبداری پرداختم.
112-از اینکه در سختی ها، اول مادیات را در نظر داشتم وبعد تو را.
113-از اینکه سخن گفتم بدون اینکه فکر کنم چه می گویم.
114-از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم.
115-از اینکه کاری را برای عزیز کردن خود پیش دیگران انجام دادم.و برای کسب عزت در نزد تو کاری نکردم.
116-از اینکه به تو امید وار باشم ، نا امید بودم.
117-از اینکه برای فخر فروختن مطلبی را یاد گرفتم.
118-از اینکه به جای پیروی از عقل از نفس پیروی کردم.
119- از اینکه موقع دیدار با بندگانت به فکر آراستگی ظاهر خود بودم، اما برای بر پا داشتن نماز به فکر آراستگی و پاکی لباس و مکان نماز نبودم.
120- از اینکه روزانه اعمال خویش را محاسبه نمی کردم.
حضرت امام خمینی(ره):
«ای عزیز، قدری از حال غفلت بیدار شو، و در امر خود تفکر کن و صفحه ی اعمال خود را نگاه کن، بترس از آنکه اعمالی را که به خیال خودت عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حج وغیر از آن ، خود اینها سبب گرفتاری و ذلتت شوند در آن عالم، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خودت میزان اعمالت را بر پا کن. و در میزان، شریعت و ولایت اهل بیت علیهم السلام اعمال خود را بسنج و صحت و فساد وکمال ونقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست ومهلت داری. و اگر اینجا خود را محاسبه نکنی و حساب خودت را درست نکنی در آنجا که رسیدگی می شود و میزان اعمال بر پا می شود مبتلا به مصیبت ها ی بزرگ می شوی .
بترس از میزان عدل الهی، وبه هیچ چیز مغرور نباش و جد و جهد را از دست مده، ببین چقدر کار سخت است و راه تاریک و باریک!»