آیت الله مرعشی نجفی
آیت ا... مرعشی نجفی در صبح روز پنج شنبه ، بیستم صفر 1315 ه. ق در یک خانواده اهل علم و تقوا و فضلیت ، در نجف اشرف به دنیا آمد .
نسب شریف آیت ا... مرعشی نجفی با سی و سه واسطه به امام زین العابدین (ع) می رسد . مادر ایشان ، بنت مرحوم آیت ا... سید ابوالقاسم خویی ، زنی پاکدامن و با ایمان بود که هیچ گاه بدون وضو به فرزندش شیر نمی داد .
آیت ا... مرعشی از حافظه ای قوی برخوردار بود که آن را از عنایات سید الشهدا(ع) میدانست (1). تلاش و کوشش خستگی ناپذیر این عالم ربانی برای تحصیل دانش ، شگفت انگیز و ستودنی است ، فرزند بزرگوارشان در این باره می گوید : مرحوم پدرم مطالعه زیادی داشتند و هر کتابی به دستشان می رسید ، همان شب اول می نشست و تا نصف شب و گاهی تا سحر مطالعه می کردند .
خود ایشان می گفت : زمانی که در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم گاهی می شد که تا چهل روز اصلاً گوشت گیرمان نمی آمد بخوریم و گاهی آنقدر سرگرم درس بودیم که تا 24 ساعت گرسنه می ماندیم ولی اصلاً به این مسائل توجه نداشتیم . آیت ا... مرعشی نجفی در رعایت اصول و اخلاق اسلامی بسیار برجسته بود و در احترام به معلمان و اساتید خویش بسیار می کوشید. نقل شده است روزی در حالی که پس از درس همراه استاد روانه شده بود تا اشکالات درسی را از او بپرسد ، استادش با عصبانیت ، دست به سینه ی او زد و او را به عقب راند ، اما او دست استاد را گرفت و بوسید ! استاد سخت متأثر شد و گفت : شهاب ، من از تو ، ادب آموختم .
ایشان بسیار خوش خلق و شوخ طبع بود . زهد و تقوا ، تواضع و فروتنی و پرهیز از تخیلات از ویژگی های برجسته این عالم ربانی و عارف الهی بود . به مستضعفان عنایت ویژه ای داشت و به مشکلات آنان رسیدگی می کرد . (2) نقل کرده اند که بسیاری از مواقع دستور می دادند که نابینایان فقیر شهر قم یا اطراف آن را برای صرف غذا دعوت کنند ولی نگویند از جانب چه کسی است ؛ آنگاه خود ایشان به پذیرایی از آن ها می پرداخت و حتی کفش های آنان را جلوی پایشان جفت می کرد . آیت ا... مرعشی در دوران جوانی که در حوزه ی علمیه نجف مشغول به تحصیل بود ، تاب نیاورد و با شهریه ناچیز طلبگی به خرید کتب خطی پرداخت تا این میراث فرهنگی را از دستبرد بیگانگان حفظ نماید . گاه شبها در یک کارگاه برنج کوبی کار می کرد تا هزینه خرید کتب را تهیه نماید . کتابخانه آیت ا... مرعشی نجفی اکنون با دارا بودن بیش از 250000 جلدکتاب چاپی و 25000جلد کتاب خطی در خدمت طلاب ، فضلا ، دانشجویان و نویسندگان می باشد . کتابخانه منحصر به فرد ایشان و کتب مهم و کمیاب آن مورد توجه وافر نویسندگان ، دانشمندان سراسر جهان است .
جلوه های پارسایی
حضرت آیت ا... مرعشی نجفی نقل می کرد :
وقتی که در نجف بودیم ، یک روز مادرم فرمودند : پدرت را صدا بزن تا برای صرف ناهار تشریف بیاورد . حقیر رفتم طبقه فوقانی ، دیدم پدرم در حال مطالعه ، خوابش برده است . ماندم چه کنم خدایا ! امر مادر را اطاعت کنم ؟ و از طرفی می ترسیدم با بیدار کردن پدرم از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم ، لذا خم شدم و لبهایم را کف پای پدرم گذاشتم و چندین بوسه برداشتم تا اینکه در اثر قلقلک پا از خواب بیدار شد و دید من هستم . وقتی که ایشان این علاقه و ادب و کمال احترام را از من دید ، فرمود : شهاب الدین تو هستی ؟ عرض کردم : بله آقا ! بعد دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود : پسرم ، خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت (ع) قرار دهد و من الان هر چه دارم از برکت دعای پدرم است . (3)
دیدار یار
از زبان آیت ا... مرعشی آمده است : در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در نجف اشرف ، شوق بسیاری جهت دیدار جمال مولایمان بقیه ا... الاعظم (عج) داشتم ، با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم به این نیت که جمال صاحب الامر (عج) را زیارت کنم . تا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم . تصادفاً در این شب ، رفتنم از نجف به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود . نزدیک مسجد سهله ، خندقی بود ، هنگامی که به آنجا رسیدم بر اثر تاریکی شب ، وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت . مخصوصاً از زیادی راهزن ها . ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید .
به عقب برگشتم ، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم . نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت :« ای سیّد سلام عَلِیکُم » ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید ، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم . به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم . از من سؤال کرد قصد کجا داری ؟ گفتم : مسجد سهله . فرمود : به چه جهت ؟ گفتم : به قصد تشرف خدمت ولی عصر (عج) . مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله ، رسیدیم ؛ داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم و بعداز دعایی که سید خواند ، دگرگونی عجیبی در خود احساس نمودم که از وصف آن عاجزم . بعد از دعا سید فرمود : سید ، تو گرسنه ای ؛ چه خوب است شام بخوری . پس سفره ای را که زیر عبا داشت ، بیرون آورد . در آن سفره مثل اینکه سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود . مثل اینکه تازه از باغ چیده اند ، در حالی که آن وقت چلّه زمستان بود و من نفهمیدم که این آقا خیار تازه ی سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده است ؟
طبق دستور آقا ، شام خوردم . سپس فرمود : بلند شو تا به مسجد سهله برویم . داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به پیروی از ایشان انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست ؟ بعد از آنکه اعمال تمام شد ، آن بزرگوار فرمود : ای سیّد آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی ؟
گفتم : می مانم . در وسط مسجد ، در مقام امام صادق (ع) نشستم ، به سید گفتم : آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم ؟
در جواب من این کلام جامع را فرمود : این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم . این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد . به هر حال آن مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی آن ها اشاره می کنم .
1- تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نماز های واجب بود : بعد از نماز صبح سوره ی یس ، بعد از نماز ظهر سوره عم (نبأ) ، بعد از نماز عصر سوره نوح ، بعد از نماز مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک .
2- دیگر اینکه تأکید فرمودند بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء که در رکعت اول بعداز حمد هر سوره ای خواستی می خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می خوانی و فرمود : کفایت می کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب چنانکه گذشت .
3- تأکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن برای شیعیانی که وارثی ندارند ، یا دارند ولی یادی از آنها نمی کنند.
4- تأکید بر زیارت سید الشهدا(ع) ، بقاء مشرفه ائمه (ع) و اولاد آن ها و تعظیم و تکریم ایشان
5- سفارش فرمودند بر احترام پدر و مادر . زنده باشند یا مرده ـ و احترام به ذریه سادات
سپس استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیفات و تصنیف و ایشان دعا فرمودند . همچنین مطالب دیگری فرمودند که مجال تفصیل و بیان آن نیست . پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطر حاجتی ، نزد حوضی که در وسط راه و قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد . به ذهنم رسید : چه شبی بود ؟ و این سید عرب کیست که این همه با فضیلت است ؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد ؟ تا به ذهنم این معنی خطور کرد ، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود . یقین پیدا کردم آن آقا را زیارت کردم و غافل بودم . مشغول گریه شدم و دیوانه وار اطراف مسجد گردش می کردم ، تا صبح شد ، چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود .
این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می آید ، بهت زده می شوم .
سرانجام این مرجع بزرگ و فقیه عالیقدر جهان تشیع که پس از رحلت آیت ا... العظمی بروجردی به عنوان یکی از مراجع تقلید طراز اول شیعیان جهان به شمار می آمد ، در منزل دچار بیماری قلبی شد و روز چهارشنبه هفتم صفر 1411 ه. ق برابر با هفتم شهریور 1369 شمسی و در 96 سالگی دار فانی را وداع گفت و به اجداد طاهرینش پیوست و جسم شریفش ، طبق وصیت ایشان در قسمت ورودی کتابخانه ای که سال ها در گردآوری کتابهای آن کوشیده بود به خاک سپرده شد .
قسمتی از وصیت نامه حضرت آیت ا... سید شهاب الدین مرعشی نجفی که به فرزند بزرگوارشان مرقوم داشته اند به این شرح است :
*فرزندم را سفارش می کنم به کم کردن معاشرت و همنشینی ، زیرا کم انجمنی است که خالی از بهتان غیبت ، تحقیر و عیب جویی باشد .
*سفارش می کنم او را به نمازشب و استغفار در سحرها
*سفارش می کنم به قرائت قرآن و تدریس احادیث و ....
منابع:
1- افلاکیان خاک نشین ، مؤسسه شمس الشموس
2- گلشن ابرار ، حوزه علمیه قم ، ج 2 .
3- آداب الطلاب ، 369
4- رستگاران ، قاسمی ، علی ، انتشارات هنارس ، 1388