خجسته زاد روز پیامبر رحمت حضرت محمد مطصفی(ص) و
امام جعفرصادق(ع)مبارک باد.
اکنون گاه نوید سپری شدن زمستان سرد و سیاه جاهلیت در رسیده است و طبیعت خشک و بی روح جزیرة العرب در انتظار سرسبزی ربیع لحظهشماری می کند. آبشار زلال نبوت برسرزمین دل های عطشناک و تفتیده ، جان میبخشد و کویری که در باور خود به جز خار و خاشاک ندیده است ، اینک خرمی وتازگی و ترنم آوای فرشتگان را تجربه می کند.
او می آید و با آمدنش ،شعربشریتشعورمی یابد و آسمان هستی به یک باره بهنورمی نشیند. زندگی با آمدن او حیاتی دیگر و دوباره می یابد و جان های خسته و آواره با نغمه ی دلنشین شعارتوحید و وحدتبه سرمنزلمقصود فراخوانده می شوند تا در افق تابناک یگانگی آرام و قرار گیرند.حبیبیمی آید که طبیب دل است و ساقی صهبای وجود ... و چه می گویم هستی طفیل هستیاو: لولاک لما خلقت الافلاک ! محمد(ص) می آید و عطر دل انگیز گلواژه های کلام او ملک و ملکوت را به رایحه یتوحید کلمهوکلمه ی توحیدمعطر می سازد. ... آری هنوز هم فرمان مطاع او مسلمانان را به میثاقاخوتدعوت می کند و بشریت را به همزیستی مسالمت آمیز فرا می خواند، و در اینفصل وصل آفرینبیش از هر زمان ... ! ایام خجسته ی نخستین بهار ( ربیع الاول) نقطه یعطف هستی و رمز و راز همبستگی است ... که او شمع جمع آفرینش است سالگشت میلاد مسعودپیامبر اکرم(ص) و فرخنده زاد روزامام جعفر صادق (ع) را تبریک و شادباش می گوییم و در استقبال طلوع بدر سیمای درخشان پیامبر رحمت ازثنیات الوداعهستی توفیق همگان را در همدلی و تفاهم در راه تحکیم پایه های وحدت و اقتدا به سیره ی گرانسنگنبویوعلویاز خداوند متعال مسالت می نماییم.
داستان های آموزنده از شیوه هدایت پیامبر اسلام(ص)
پیامبر اکرم در عمر پربرکتشان از هر فرصتی و کلامی به نحو احسنت در راستای اهداف الهی و رساندن افراد به کمال معنوی استفاده می نمودند و نکاتی را متناسب با آن موضوع ارائه می فرمودند تا بتوانند به طور مستقیم یا غیر مستقیم با گفتار و رفتارهایشان مردم را هدایت کنند.
مردی خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: مراراهنمائی کن به نافع ترین کارها حضرت فرمود: " راستگویی را پیشه کنو از دروغ بپرهیز هر گناه دیگری میخواهی انجام ده"، از این سخنمرد، در شگفت شد و فرمایش آن جناب را پذیرفته و مرخص گردید. با خودگفت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مرا از غیر دروغگویی نهی کرده پساکنون به به فلان محل رفته و فلان عمل ( گناه ) را انجام می دهم همینکه بهطرف محل مورد نظر رفت، فکر کرد اگر این عمل را انجام دهد و کسی از اوبپرسد از کجا میآیی نمیتواند دروغ بگوید و بر فرض راست گفتن بهکیفر شدید و بدبختی بزرگی مبتلا میشود. لذا منصرف شد. باز فکر کردگناه دیگری انجام دهد همین اندیشه و خیال را نمود در نتیجه از همهگناهان بواسطه ترک دروغ دوری جست.
روزی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از گذرگاهی عبور میکرد،چشمش به قبه و بارگاهی افتاد که در کنار جاده بود، از همراهانپرسید: این چیست؟ عرض کردند: ساختمانی است که به یکی از انصار تعلقدارد، پس از اندکی تأمل، صاحب آن ساختمان از راه رسید، و سلام کرد،پیامبر (صلی الله علیه و آله)(جواب سلام او را نداد) و رو از او گرداند،و این کار چند بار تکرار شد. مرد انصاری آثار خشم را در چهره حضرتدید، موضوع را از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسید. آنها گفتند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن ساختمان مجلل تو را که دید، سئوالکرد: مال کیست؟ گفتیم مال فلان کس، از این رو خشمگین شد. مرد انصاریعلت ناراحتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دریافت، و فوراً رفت وآن بارگاه را ویران نمود. تا روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آنجاعبور کرد و دیگر آن ساختمان را ندید، پرسید: این ساختمان چه شد؟همراهان جریان را گفتند، فرمود: هر بنائی در روز قیامت وَبال (و مایهبازخواست) صاحب اوست، مگر آن مقداری که به آن نیازمند است .
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند پیامبران را از درختهایگوناگون آفرید من و علی از یک درخت هستیم، من اصل و ریشه آن درخت،و علی فرع و شاخه آن درخت و فاطمه(سلام الله علیها) موجب باروریآن درخت، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) میوه آن درخت وپیروان ما برگهای آن درخت هستند، هرکس که به شاخهای از ایندرخت تمسک جست نجات مییابد و گرنه راه انحراف را میپیماید، و اگربندهای بین صفا و مروه (کنار کعبه) هزار سال و باز هزار سال و بازهزار سال عبادت کند به گونهای که مانند مشک کوچک خشکیده (یاپوسیده) شود ولی محبت ما را در نیابد، خداوند او را به صورت در آتشمیافکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: "قل لا اسئلکم علیه اجراًالا الموده فی القربی. بگو من از شما برای رسالت پاداشی جز دوستی درمورد خویشان نمیخواهم." پیامبر(صلی الله علیه و آله) در فرصتهایمناسب با مثالها و بیانهای گوناگون، امامان بعد از خود را معرفیمیکرد و مردم را سفارش به پیروی از آنها مینمود، و در این موردکمال اتمام حجت را کرد.
روزی یک نفر مسیحی به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید و عرضکرد: اسلام را بر من عرضه کن، تا آن را بپذیرم و مسلمان شوم، رسولاکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: علت چیست که به اسلام مایل شدهای؟مسیحی عرض کرد: دیشب در عالم خواب دیدم که قیامت برپا شده، ومردم بسیار در زحمت بودند، ناگهان دیدم گروهی سفید روی و نورانیآمدند مثل سرعت برق، از صراط گذشتند، پرسیدم: آیا اینها پیامبرانبودند؟ گفتند: نه، گفتم آیا اینها از اوصیا پیامبران بودند؟ گفتند: نه،بلکه آنها از امت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند (به آنها علاقمندشدم) از این روز میل به اسلام پیدا کردهام تا مسلمان شوم و در صفآنها قرار گیرم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) اسلام را بر او عرضه کرد واو مسلمان شد.
آن حضرت با جمعی از اصحاب از مدینه بیرون رفتند تا به در غاریرسیدند، صدائی از غار شنیدند که شخصی با تضرع و التماس میگوید: خدایا مرا از امت محمد گردان، (یعنی از امت محمد(صلی الله علیه وآله) که آنها را مشمول رحمتت قرار دادهای گردان. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به یکی از جوانان از اصحابش فرمود: برو داخل غار ببین کیست که این دعا را میکند؟! او وارد غار شد،شخصی را دید که صورتش را به خاک نهاده و عرض میکند: خدایا مرا ازامت محمد(صلی الله علیه و آله) گردان. به او سلام کرد، او جواب سلامرا داد و پرسید: ای جوان تو کیستی؟ جوان گفت: من از اصحاب پیامبراسلام هستم، او گفت: سلام مرا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برسانو بگو برادرت خضر است که از خداوند میخواهد تا او را از امت تو قراردهد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ضمن گفتاری فرمود: هنگامی که روزقیامت میشود، منادی ندا میکند به گونهای که همه صدای او رامیشنوند و میگویند کجایند «صاحبان فضل». گروهی از مردم بر میخیزند،فرشتگان از آنها استقبال مینمایند و به آنها میگویند: فضیلت شما چهبوده که به عنوان «صاحب فضل» شما را صدا زدهاند؟ آنها در پاسخگویند: در دنیا وقتی که از ناحیه نا آگاهان به ما آسیب میرسید «تحمل» میکردیم و اگر از ناحیه آنها به ما بدی میشد، «عفو» مینمودیم. منادی از طرف خداوند اعلام میکند: این بندگانم راستمیگویند: آنها را آزاد بگذارید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: عزرائیل وقتی که برای قبض روح کافر میآید، روح او را با آهنیگداخته به آتش که بریان کننده است از بدنش بیرون میآورد، و دوزخ (در این هنگام) صیحه میکشد. علی(علیه السلام) عرض کرد: آیا اینگونه جان کندن سخت، برای شخصی از امت تو (مسلمان) نیز ممکن استصورت گیرد؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود: آری جان دادن سه نفر ازامت من، اینگونه است: 1.حاکم ظالم2. کسی که از روی ظلم، مال یتیمرا بخورد3. کسی که گواهی ناحق بدهد (که از آن به «شهاده الزور» تعبیر میشود.
شخصی به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، پیامبر(صلی اللهعلیه و آله) به او فرمود: نمیخواهی تو را راهنمائی کنم تا خدا بوسیلهآن تو را به بهشت ببرد. عرض کرد: چرا ای رسول خدا! فرمود: از آنچهخدا به تو داده به دیگران بده. عرض کرد: اگر خودم نیازمندتر باشمچه کنم؟ فرمود: شخص نادان را راهنمائی کن. عرض کرد: اگر خودم نادانتراز او باشم چه کنم؟ فرمود: "فَاصمُت لِسانَکَ اِلا مِن خَیرٍ. زبانترا جز در موارد خیر، خاموش و کنترل کن." آیا دوست نداری که یکی ازاین خصال را داشته باشی و تو را به بهشت ببرد؟!
از این نصیحت بیاد شعر حافظ افتادم که در وصف پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
منبع:الگوهای رفتاری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)/محمدرضاطباطبائینسب
گرداوری:www.tebyan-zn.ir