یا الله یا الله یا الله
یا رحمان و یا رحیم
یا کریم
یا ارحم الراحمین
دیروز را فراموش کن
چون او هم با تو همین کار را کرده است....
انسان تنها موجودی است که
برای یک خطا ، هزاران بار تاوان می پردازد.
می پرسید چگونه؟
بعد از آنکه اشتباه کرد،
خود را قضاوت می کند،
سپس خود را گناهکار می داند،
و خود را مجازات می نماید.
و با به خاطر آوردن این خطا،
بارها و بارها، این کار را تکرار می کند
یعنی:
مجددا خود را
مورد قضاوت،قرار داده،
و خود را مقصر می داند
ومجازات می کند.
قاضی ذهن ما اشتباه می کند،
باورهایی که در ذهن خود ذخیره کرده ایم
و هر روز به خاطر آن، رنج می کشیم
نمی تواند مرهمی باشد بر روح و روان ما.
پس
می باید:
اگر خطای ما حق الله است؟
از گناهان، اجتناب نموده
و دستورات خداوند عالمیان را به جا آوریم.
اگر خطای ما باعث ضربه به دیگران شده است؟
( حق الناس)
در صدد جبران آن برآییم.
اگر خطای ما، ظلمی به خودمان است؟
(حق النفس)
به خود احترام گذاشته و دیگر تکرار نکنیم.
و بدانیم که
خداوند آنقدر مهربان و آمرزنده است که:
بازگشت بنده اش را دوست دارد.
در آموزه های دینی
از سه حق که حق الله، حق الناس و حق النفس باشد،
نام برده شده است.
1. حق الله:
اموری مانند نماز و روزه و حج و زکات و ... است
که بر مکلف انجام آن واجب است
و یا اموری که خداوند از آن نهی نموده،
مانند نوشیدن شراب و زنا و...
که ضروری است از انجام آن اجتناب کرد.
2. حق الناس:
به حقوقی گفته می شود که
در ارتباط با دیگران است
و در این زمینه فرقی بین حقوق مالی،
مانند غصب اموال دیگران و یا تلف نمودن آن
و یا بردن آبروی افراد، مانند غیبت، تهمت و ... نیست.
3. حق النفس:
حقی است که
نفس و جان انسان بر وی دارد
و رعایت آن ضروری است.
در این باره امام سجاد (ع) در رساله حقوق فرموده است:
حق خودت این است که وجودت را وقف اطاعت خدا کنى،
حق زبان، گوش، چشم، دست، پا، شکم و اندام را ادا کنى
و از خدا در این راه کمک خواهى.
حق زبان این است
که با خوددارى از گفتار زشت حرمتش را نگه دارى،
به گفتار نیک عادتش دهى،
آن را جز در موارد نیاز ، بکار نیندازى،
از سخنان بیهوده زشت و بى ثمر
معافش دارى،
حق گوش این است که
پاکش نگه دارى،
و این مجراى قلب را
جز به روى دهان ارزشمندى که خیرى در آن بوجود آرد،
یا خوى ارجمندى بدان بخشد ،
نگشائى.
گوش دریچه ورود سخن به قلب است .
که مفاهیم گوناگون و نیک و بد را به آن مى رساند .
حق چشم این است که
آن را به حرام ندوزى،
و جز آنجا که
عبرتى در کار باشد،بصیرتى افزاید یا علمى بدست آرد،
بکارش نگیرى .
که چشم دریچه عبرت (قلب) است.
حق پا آن است که
با آن راه حرام نپیمائى،
مرکب راهى که پویندگانش خفت و اهانت بینند قرارش ندهى.
پا وسیله نقلیه توست،
به راه دینت میبرد،
و وسیله سبقت توست.
حق دست آن است که
به حرام دراز نکنى،
که فردا به کیفر خدا گرفتار شوى،
و امروز به سرزنش ملامتگران.
و از کارهاى واجب ،آن را عقب نکشى،
بلکه با بستن دست از بسیارى از نارواها
و گشودنش به بسیارى از غیر واجبات،
عزیزش دارى.
آنگاه است که خردمندى کرده
شرف دنیا و ثواب آخرت را فراهم خواهد کرد.
حق شکم این است که
آن را ظرف حرام،
کم یا زیاد نکنى،
در حلال نیز میانه روى نمائى
از حد تقویت ، بحد سستى و ناجوانمردیش نکشانى،
هنگام احساس گرسنگى و تشنگى بر آن مسلط باشى
که سیرى زیاد، باعث باز ماندن از هر خیر و کرامتى است،
و آب خوردن تا آنجا که شکم مالامال شود
حماقت و جهالت آرد.
حق اندام این است که
آن را از حرام (زنا و غیره) نگه دارى
و (براى این کار)
از فرو خواباندن چشم (نگاه نکردن)که بهترین کمک است،
و یاد فراوان مرگ،
و تهدید نفس به عذاب خدا،
کمک گیرى.