خداوند به یکى از اولیاء صالح خود وحى کرد:
که فردا صبح اول چیزى که جلویت آمد بخور!
و دومى را بپوشان !
و سومى را بپذیر!
و چهارمى را ناامید مکن !
و از پنجمى بگریز!
بنده ی صالح خدا، صبح از خانه بیرون آمد.
در اولین وهله با کوه سیاه بزرگى روبرو شد، کمى ایستاده و با خود گفت :
خداوند دستور داده این کوه را بخورم .
در حیرت ماند چگونه بخورد!
آنگاه به فکرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد،
حتما این کوه خوردنى است .
به سوى کوه حرکت کرد هر چه پیش مى رفت کوه کوچکتر مى شد
سرانجام کوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى که کوه را فتح کرد، دید بهترین و لذیذترین چیز است .
از آن محل که گذشت طشت طلایى نمایان شد.
با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان کنم .
گودالى کند و طشت را در آن نهاد و خاک روى آن ریخت و رفت .
اندکى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه کرد
دید طشت بیرون آمده و نمایان است
با خود گفت من به فرمان خداوند عمل کردم و طشت را پنهان نمودم .
سپس با یک پرنده برخورد نمود
که باز شکارى آن را دنبال مى کرد.
پرنده آمد دور او چرخید. بنده ی صالح خدا با خود گفت :
پروردگار فرمان داده که این را بپذیرم .
به همین دلیل ، پرنده را در پناه خود از باز شکاری حفظ نمود.
باز شکارى گفت :
اى بنده ی صالح خدا!
شکارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى کردم .
آن شخص با خود گفت :
پروردگارم دستور داده این را ناامید نکنم .
مقدارى گوشت از غذای خود به او داد و از آن محل نیز گذشت .
ناگاه قطعه گوشت گندیده را دید، با خود گفت :
مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .
پس از طى مراحل به خانه برگشت
شب در خواب به او گفتند:
ماموریت خود را خوب انجام دادى .
آیا حکمت آن ماموریت را دانستى
و چرا چنین ماموریتى به شما داده شد؟
پاسخ داد: نه ! ندانستم .
گفتند:
اما منظور از کوه ، غضب بود.
انسان در هنگام غضب
خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى کند.
ولى اگر شخصیت خود را حفظ کند
و آتش غضب را خاموش سازد
عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد.
و منظور از طشت طلا، عمل صالح و کار نیک است ،
وقتى انسان آن را پنهان کند خداوند آن را آشکار مى سازد
تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد،
گذشته از این که اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر کرده است .
و منظور از پرنده ،
آدم پندگویى است که شما را پند و اندرز مى دهد،
باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل کرد.
و منظور از باز شکارى
شخص نیازمندى است که نباید او را ناامید کرد.
و منظور از گوشت گندیده
غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ،
باید از آن گریخت و نباید غیبت کسى را کرد.