چرا کودکان در قدیم شادتر بودند؟
نسل گذشته دوران کودکی شادتری داشت
کودکان قدیم ساعتها خیره به صفحه دیجیتالى نبودند
و با اسباب بازى واقعی بازى میکردند.
کودکان نسل قبل زیر دوسال از والدین خود جدا نمى شدند.
قدیمترها هنوز نابغه سازى کودکان مد نبود
و کودکان مجبور نبودند
برای چشم و همچشمى
میان بزرگسالان کودکى خود را فدا کنند
وبجای لذت بردن از بازی
فشار کلاس های مختلف راتحمل کنند.
ودهها دلایل دیگر که اگر به راحتی از کنار آنها عبور کنیم
و توجه ننماییم معلوم نیست بر سر آیندگان ما چه خواهد آمد....
با توجه به عصر پیشرفت و تکنولوژی،
پیشنهادات و راهکارهای شما ، چیست؟
دعای یستشیر
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبینُ الْمُدَبِرُّ
بِلا وَزیرٍ وَ لا خَلْقٍ مِنْ عِبادِهِ یَسْتَشیرُ
ستایش مخصوص خدایى است که نیست معبودى جز او پادشاه
بر حق آشکار آن مدبرى که وزیر و کمک کارى ندارد و نه
با مخلوقى از بندگانش مشورت کند
الاْوَّلُ غَیْرُ مَوْصُوفٍ وَالْباقى بَعْدَ فَنآءِ الْخَلْقِ الْعَظیمُ الرُّبُوبِیَّةِ نُورُ
السَّمواتِ وَالاْرَضینَ وَ فاطِرُهُما
آغازى که به وصف درنیاید و آنکه پس ازفناى خلق باقى است
آن خدایى که مقام ربوبیتش بس بزرگ است روشنى
آسمانها و زمینها وآفریننده آنهاست
وَ مُبْتَدِعُهُما بِغَیْرِ عَمَدٍ خَلَقَهُما وَ فَتَقَهُما فَتْقًاًً فَقامَتِ
السَّمواتُ طآئِعاتٍ بِاَمْرِهِ
و پدیدآورنده آنهاست بدون پایه و ستون آنها را آفرید
و به نحو خاصى آنها را ازهم گشود پس آسمانها
مطیعانه به امرش ایستادند
وَاسْتَقَرَّتِ الاْرضَوُنَ بِاَوْتادِها فَوْقَ الْمآءِ ثُمَّ عَلا
و زمینها نیز با میخهایش (کوهها) بر زیر آب مستقرشدند سپس برآمد
رَبُّنا فِى السَمواتِ الْعُلى اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى لَهُ ما فِى السَّمواتِ
وَ ما فِى الاْرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى
پروردگار ما در آسمانهاى بلند آن بخشاینده که بر عرش مستولى است
از آن اوست هرچه درآسمانها و هر چه در زمین و هرچه مابین
آن دو و آنچه در زیر کره خاک است
فَاَنَا اَشْهَدُ بِاَنَّکَ اَنْتَ اللّهُ لا رافِعَ لِما وَضَعْتَ وَ لا واضِعَ
لِما رَفَعْتَ وَ لا مُعِزَّ لِمَنْ اَذْلَلْتَ
پس من گواهى دهم که براستى تویى خدایى که هر چه را پست
کردى کسى بلندش نتواند کرد و هر چه رابلند کردى
کسش پست نتواند کرد
وَ لا مُذِلَّ لِمَنْ اَعْزَزْتَ وَ لا مانِعَ لِما اَعْطَیْتَ وَ لا مُعْطِىَ لِما مَنَعْتَ
هر که را خوار کردى کسش عزت نتوان داد و هر که را
عزت دادى کسى خوارش نتواندآنچه را دادى جلوگیر ندارد
و آنچه را جلوگیرى کردى کسى نتواند بدهد
وَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ کُنْتَ اِذْ لَمْ تَکُنْ سَمآءٌ مَبْنِیَّةٌ وَ لا اَرْضٌ
مَدْحِیَّةٌ وَ لا شَمْسٌ مُضیَّئَةٌ وَ لا لَیْلٌ مُظْلِمٌ وَ لا نَهارٌ مُضیَّئُ
و تویى خدایى که معبودىجز تو نیست بودى تو هنگامى که نه
آسمان ساخته اى بود و نه زمین گسترده اى و نه خورشید
درخشنده اى و نه شب تاریک کنندهاى و نه روز روشنى دهنده اى
وَ لا بَحْرٌ لُجِّىُّ وَ لا جَبَلٌ راسٍ وَ لا نَجْمٌ سارٍ وَ
لا قَمَرٌ مُنیرٌ وَ لا ریحٌ تَهُبُّ
و نه دریاى موّاجى و نه کوه استوارى و نه ستاره
سیر کننده اى و نه ماه تابناک ونه بادى وزان
وَ لا سَحابٌ یَسْکُبُ وَ لا بَرْقٌ یَلْمَعُ وَ لا رَعْدٌ یُسَبِّحُ
وَ لا رُوحٌ تَنَفَّسُ
و نه ابرى بارنده و نه برقى درخشنده و نه رعدى
به تسبیح غرنده و نه جانىکه دم زند
وَ لا طآئِرٌ یَطیرُ وَ لا نارٌ تَتَوَقَّدُ وَ لا مآءٌ یَطَّرِدُ
و نه پرنده اى که پرواز کند و نه آتشى که روشن گردد
و نه آبى که روانگردد بودى
کُنْتَ قَبْلَ کُلِّ شَىْءٍ وَ کَوَّنْتَ کُلَّ شَىْءٍ وَ قَدَرْتَ
عَلى کُلِّ شَىْءٍ وَابْتَدَعْتَ کُلَّ شَىْءٍ
تو پیش از هر چیز و همه را تو هستى دادى و بر هر
چیز قادر و توانا گشتى همه اشیاء را توپدید آوردى
وَ اَغْنَیْتَ وَ اَفْقَرْتَ وَ اَمَتَّ وَ اَحْیَیْتَ وَ اَضْحَکْتَ
وَ اَبْکَیْتَ وَ عَلَى الْعَرشِ اسْتَوَیْتَ
توانگر کنى و فقیر گردانى و بمیرانى و زنده کنى
و بخندانى و بگریانى وبر عرش مستولى هستى
.........
یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم
بما کانوا یعملون (آیه 24 سوره نور)
روزی که زبان ها و دست ها و پاهایشان،
علیه آنان به آنچه انجام داده اند گواهی می دهند.
نکته ها:
مساله ی گواهی دادن اعضای بدن در قیامت،
بارها در قرآن مطرح شده است.
اولین نکته: در سوره ی فصلت آیه ی 20 می خوانیم :
هنگامی که به دوزخ رسند،
گوش و چشم و پوست بدن آنان
به گناهانی که انجام داده اند، گواهی دهند.
همچنین در سوره ی یس آیه 65 می خوانیم:
در آن روز
بر دهان کافران مهر خموشی زنیم
و دست هایشان با ما سخن گویند
و پاهایشان به آنچه کرده اند گواهی دهند.
دومین نکته: چون در شهادت،
باید در مورد دیگری گواهی داد،
پس معلوم می شود
جوهر و شخصیت انسان غیر از اعضای بدن اوست
کهعلیه او شهادت می دهند. زیرا شاهد ومشهود باید از هم جدا باشند.
پیامها:
1- در دادگاه قیامت ، انسان حتی مالک اعضای خود نیست.
(تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم)
2-گواهی دادن، به درک و شعور نیاز دارد.
بنابراین اعضای بدن ،آنچه را انجام می دهنددرک می کنند ،
گرچه ما نفهمیم.(تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم)
3- در قیامت، بر تمامی گفتار و رفتار، گواه آورده می شود.
( بما کانوا یعملون)
منبع: تفسیر سوره نور از حجه الاسلام قرائتی
زندگینامه حضرت معصومه سلام الله علیها
نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام و مادر مکرمهاش حضرت نجمه خاتون سلام الله علیها است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه سلام الله علیها با حضرت رضا علیه السلام از یک مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام قرار گرفت.
در سال 200 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعیدگونه حضرت رضا علیه السلام به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه سلام الله علیها به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عدهاى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مىشد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب سلام الله علیها پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مىرساندند و مخالفت خود و اهلبیت علیهم السلام را با حکومت حیلهگر بنىعباس اظهار مىکرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عدهاى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت معصومه سلام الله علیها را نیز مسموم کردند.
به هر حال، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مىفرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند؛ و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مىکشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مىشود شتر آن حضرت در مقابل در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه سِتّیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فرو بست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند. مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد در این که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسبهاى خود سوار و از محل دور شدند.
بنا به گفته بعضی از علما به نظر مىرسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا و امام جواد علیهماالسلام باشند چرا که معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیاء الهی انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه سلام الله علیها موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد علیه السلام به سال 256 هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبلهگاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت علیهم السلام و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت و امامت شد.
احادیثی پیرامون حضرت معصومه سلام الله علیها
**قال الصادق علیه السلام:
انّ للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا و ان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم؛ خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على علیه السلام حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از هشت در بهشت سه در آن به قم باز مىشود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مىرود که اسمش فاطمه دختر موسى علیه السلام است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مىشوند.
**عن سعد عن الرضا علیه السلام قال:
یا سعد من زارها فله الجنة ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا علیه السلام: عن سعدبن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا علیه السلام عن فاطمه بنت موسى بن جعفر علیه السلام فقال:
من زارها فله الجنة.
امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است .
**عن ابن الرضا علیهماالسلام قال:
من زار قبر عمتى بقم فله الجنة .(1)
امام جواد علیه السلام: کسى که عمهام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .
**امام صادق علیه السلام:
من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة.(2)
امام صادق علیه السلام: کسى که آن حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد بهشت پاداش اوست .
**امام صادق علیه السلام:
«الّا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم»(3) ؛ آگاه باشید که حرم و حرم فرزندان بعد از من قم است .
لقب «معصومه» را امام رضا علیه السلام به خواهر خود عطا فرمود: آن حضرت در روایتى فرمود:
«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى»(4) ؛ «هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»
این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.
هر کس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مىیابد.(5)
دیگر حضرت معصومه سلام الله علیها «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهلبیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است :
مرحوم آیة اللّه سیّدمحمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیة اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقهمند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر علیه السلام و یا امام صادق علیه السلام مشرّف شد.
امام به ایشان فرمودند:
«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیت ِ»؛ یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن.
ایشان به گمان این که منظور امام علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.» امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى، خداوند مىخواهد محل قبر شریف حضرت زهرا سلام الله علیها پنهان بماند؛ از این رو قبر حضرت معصومه سلام الله علیها را تجلّىگاه قبر شریف حضرت زهرا سلام الله علیهاقرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها داده است.» مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها رهسپار ایران شود. وى بىدرنگ آماده سفر شد و همراه خانوادهاش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهلبیت ترک کرد.(6)
1- کامل الزیارة.
2- بحارالانوار، ج 48، ص 307.
3- بحارالانوار، ج 60 ص 216.
4- ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از کریمه اهلبیت، ص 32.
5- زبدة التصانیف، ج 6، ص 159، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 3.
6-کریمه اهلبیت، ص 43.
منبع: سایتtebyan.net
آزمون تفسیر سوره نور ( طرح رمضان بهار قرآن)
- ویژه کارکنان و اساتیدی که در کارگاه تفسیر سوره نور حضور داشته اند :
به صورت حضوری از ساعت 11 لغایت 12 صبح مورخ 23/4/97 دردانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا
- ویژه اساتید ی که موفق به حضور در کارگاه نشد ه اند:
مورخ 23/4/97 ساعت 11 لغایت 12 صبح ، سوالات را می توانند در وبلاگ مربوطه مشاهده نموده و پاسخ سوالات را ، از طریق ایمیل به آدرس: kanoonquran97@gmail.com ارسال نمایند.
- لازم به ذکر است کسب حداقل 60% امتیاز جهت 32 ساعت ضمن خدمت ، ضروری می باشد.
- قابل توجه: اساتید و کارکنانی که در کارگاه شرکت داشته اند و به صورت حضوری درآزمون شرکت می نمایند می توانند در رتبه بندی اساتید و کارکنان نیز شرکت داده شوند.
اما اساتیدی که به صورت غیر حضوری در آزمون شرکت می نمایند تنها می توانند از مزایای 32 ساعت ( به شرط کسب حداقل 60% امتیاز) بهره مند گردند.
- لازم به ذکر است اساتید و کارکنانی که در بخش کتبی شرکت نمی کنند و مایلند در بخش شفاهی ، حفظ سوره حشر شرکت نمایند نیز حداکثر تا 97/4/25 به دفتر کانون قرآن وعترت جهت آزمون ، حضور یابند.
کانون قرآن وعترت دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا
قابل توجه کارکنان و اساتید گرامی:
با توجه به درخواست اساتید و کارکنان محترم
زمان آزمون تفسیر سوره نور ( هفتمین طرح رمضان بهار قرآن)
از تاریخ چهارشنبه مورخ 97/4/20
به تاریخ شنبه 97/4/23 راس ساعت 11 صبح تغییر یافت.
با احترام
کانون قرآن وعترت دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا
شاید 20 سال پیش کسی به مخیله اش هم نمی رسید، روزی در خیابانهای شهر، دختران و زنانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالن های عروسی هم نمی دیدند....دختران و زنانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر!
این روند ، 20 سال طول کشید تا به اینجا رسید.
استعمار و استکبار، صبر و حوصله زیادی دارد. برعکس بعضی از ماها....
اولین کار، گرفتن چادر بود از زنان ما.....
گفتند چادر حجاب برتر است و می شود برتر نبود! بین خوب و خوب تر، خوب را هم انتخاب کنی به جایی بر نمی خورد. می شود مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ پوشید و با حجاب بود....
حرف قابل قبولی بود؛کسی نمی توانست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب.
گام دوم، گرفتن مقنعه بود.... می شود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوع دارد هم حجاب است. یادتان می آید روسری هایی بود با ضلع بیشتر از یک متر که تا کمر خانمها هم می رسید.... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود، گاهی مو بیرون می زد.
در فیلمهای سینمایی ، زن های هنر پیشه مدل شدند و به تبع آن دختران جوان هم از آن ها یاد می گرفتند.
چشم های ما متوجه این آب رفتن نمی شد و آنقدر کم کم این کار را کردند که چشم ما عادت می کرد....
مانند بچه ای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ می شود و قد می کشد و والدینش حس نمی کنند اما دیگران که کمتر او را می بینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او می شوند....ما عادت کردیم به روسری هایی که هر روز آب می رفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری....
مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن ، نامیدشان تا مانتو....
بعد رفتند سراغ شلوار! آن هم از نوع ساپورت.چشمهای ما هنوز عادت نکرده اند.... اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساپورت هم هست....
اگر توجه کنیم ، همه ی جهان حجاب دارد....
کره ی زمین، دارای پوشش است....
میوه های تر وتازه ، دارای پوشش هستند....
شمشیر نیز داخل غلافش، حفظ می شود....
قلم بدون پوشش، جوهرش خشک می شود و فایده اش از بین می رود و زیر پا انداخته می شود
سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود، فاسد می شود... و....
در تعجبیم! از مردمی که ماشینشان را از ترس خط و خش افتادن، چادر می پوشانند؛
اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها می کنند!!!
بانو!
این چادر تا برسد به دست تو،
هم از کوچه های مدیته گذشته است،
هم از کربلا
و هم از بازار شام...!
پس مراقب باش.
دخترم! با تو سخن میگویم
گوش کن، با تو سخن میگویم :
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر
شاخه ی پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل می بینم
گل گیسو ـ گل لبها ـ گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل تقوا
گل عفت
گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ
گل دنیای سپید
میخرامی و تو را مینگرم
چشم تو آینه روشن دنیای من است
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست، چون شاخه سر سبز و برومند شدی
همچو پر غنچه درختی، همه لبخند شدی
دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش
همه گلچین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گلها به هوس میچرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دَود در پی گلهای لطیف
تا یکی لحظه بچنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی
به ره باد، مرو
غافل از باغ مشو
ای گل صد پر من!
با تو در پرده سخن میگویم :
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
دخترم! با تو سخن میگویم:
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست
و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب
« گردن آویز » بر این زنجیری
تا نگهبان تو باشم ز « حرامی » هر شب
خواب بر دیده من هست حرام
بر خود از رنج به پیچم همه روز
دیده از خواب بپوشم همه شام
دخترم، گوهر من !
گوهرم، دختر من !
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند « حرامی » مسپار
« دزد » را « دوست » مخوان
چشم امید بر ابلیس مدار
دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند
همه گوهر شکنند
« دیو » کی ارزش گوهر داند ؟
نه خردمند بود
آنکه اهریمن را
از سر جهل، سلیمان خواند
دخترم ـ ای همه ی هستی من !
تو چراغی، تو چراغ همه شب های منی
به ره باد مرو
تو گلی، دسته گل صد رنگی
پیش گلچین منشین
تو یکی گوهر تابنده بی مانندی
خویش را خوار مبین
آری ای دخترکم، ای سراپا الماس
از « حرامی » بهراس
قیمت خودمشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس
خدایا در شروع هر روز:
به فکرمان ، منطق
به قلبمان ، آرامش
به روحمان، پاکی
به وجودمان، آزادی
به دستهایمان، قدرت
به زندگیمان، صمیمیت
به رفاقتمان، تعهد
و به تعهدمات، صداقت
عطا فرما.
آمین یا رب العالمین
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی ، نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به اوگفت سلام
گل اگر خار نداشت ،
دل اگر بی غم بود ،
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود....
اگر مثبت فکر نکنیم چه اتفاقی می افتد؟
همین الان هرجا که نشسته اید پای راستتان را از زمین بلند کنید
و در جهت عقربه های ساعت بچرخانید....
حالا همزمان، با دست راستتان در هوا ، حرف «ع» را بنویسید.
دیدید؟!
جهت حرکت پایتان عوض شد!
می دانید چرا؟!
چون وقتی می خواهید حرف « ع» را بنویسید،
ذهن شما در جهت خلاف عقربه های ساعت حرکت می کند.
به همین دلیل پایتان ناخوداگاه جهتش ، عوض می کند
تا « با ذهنتان هماهنگ عمل کند».
این را گفتم که یادتان باشد وقتی دارید منفی فکر می کنید،
بدانید که ناخوداگاهتان علیه شما می شود
و شروع می کند به رفتار منفی.
حتی اگر شما نخواسته باشید!
تلاش کن
که هر روزت را بهترین روز عمرت کنی.
ای پروردگار من:
ریشه ی درماندگی را از وجود من برکن.
به من آن توانایی را اعطا کن که
غم و شادی را در نهاد خویش پذیرا شوم
به من آن نیرو را ارزانی دار
تا در خدمت به خلقت
ثمربخش باشم.
به من آن قدرتی را ببخشا
که هرگز ضعیفی را نیازارم،
و برابر نیرومند مغروری، زانو نزنم.
به من آن توانی را کرامت کن
که اندیشه ام را
والاتر از این حقارتهای روزانه زندگی
نگاه دارم.
و به من آن اراده را ده که
در برابر اراده ی تو
با خشنودی
سر بندگی فرود آورم.
آمین یا رب العالمین
یادمان باشد دم صبح
جور دیگر باشیم
بد نگوییم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشیم، بامردم شهر
و فراموش کنیم،هرچه گذشت
خانه ی دل ، بتکانیم از غم....
اگر روزی....
محبت کردیم بی منت...
لذت بردیم بی گناه.....
بخشیدیم بدون شرط....
آن روز واقعا زندگی کرده ایم.....
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید،
حال آن که خیرِ شما در آن است.
و یا چیزی را دوست داشته باشید،
حال آنکه شرِّ شما در آن است.
و خدا میداند، و شما نمیدانید
(بقره آیه : 216)
گنجشکی به خدا گفت:
لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم و سر پناه بی کسیم بود،
طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
خدا در جواب گفت: ماری در لانه ات بود وتو خواب بودی
باد را را گفتم لانه ات واژگون کند.
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم.